تبیان

پیوندهای روزانه

بهمن سال۶۴ کمکی “آرپی جی”گردان بودم جزیره “ام الرصاص”.
رفته بودیم برای
والفجر۸٫تازه به خط زده بودیم که آرپی جی زنی که من کمکیش بودم ترکش خورد وافتاد زمین. قبضه آرپی جی شوبرداشتم تا زیرپوشش تیربارچی همراهی ام،یک سنگرکمین روبزنم که یک دفعه لوله اسلحه تیربارچی داغ کرد وترکید وخط آتش ما خاموش شد. درهمین فاصله، آرپی جی زن عراقی از سنگر کمین زد بالا و به سمتم شلیک کرد که یکباره سوزش شدیدی درپای راستم حس کردم و۲۰ مترپرت شدم به عقب وافتادم تو باتلاق

هنوز خیلی متوجه عمق ومیزان مجروحیتم نشده بودم که دقایقی بیهوش شدم . وقتی بهوش آمدم دیدم گذاشتنم رو برانکارد ودارند میبرنم که سوارآمبولانس کنند.سرموبلند کردم ببینم چه اتفاقی افتاده، دیدم گلوله آرپی جی رفته توپام ومنفجرنشده. لوله خرج آرپی جی هم از پام زده بود بیرون.فک ودهنم هم پرازخون که بعد فهمیدم همزمان ترکش خمپاره شصت هم به صورتم اصابت کرده” “اکبرمقدسی”حالایک جانباز۷۰ درصداست هرچندخانه ای که الان سکونت دارد بخاطرمشکلات درون سازمانی دولتی هاوازمابهتران شهرامام رضا(علیه السلام) به مشکل خورده و فشارمی آورند که تخلیه کند،امااین باعث نمیشودکه برای پایی که قریب به سی سال پیش سمت خدا جا گذاشته است دلگیرشود. “اکبرمقدسی” بچه همین حوالیست. پشت کوچه ای که بلندگوهای مسجدش به سمت گنبدی اذان می گویند که البته ازجنس رضاست(علیه السلام).

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی