درس مے خـوانـم
چـون یـادم نـرفـتـﮧ کـﮧ از جـوان هـا تـحـصیـل خـواستـﮧ بـودے و تـهـذیـب و ورزش .
اگـر جـهـاد هـشـت سـالـﮧ تـمـام شـده
امـا عـرصـﮧ جـهـاد هـنـوز بـاقیــــست ...
جهـاد عـلـمے ، جـهـاد اقـتـصـادے ، جـنـگ نـرم....
و مـهـمـتر از هـمـﮧ ایـن هـا ، جـهـاد نـفــــــــــس .
بـالـاخـره یـکے از ایـن هـا مے تـوانـد مـرا شـهـیـــــــــد کـنـد ؛
یـا اجـر شهـــــــادت بـﮧ مـن بـدهـد
جنگ تمام شده بود
ولی آوینی جواب داد:
این طور نیست شهادت یک لباس تک سایز است
و هر زمان که اندازه ات را به لباس شهادت رساندی
هر جا که باشی با شهادت از دنیا می روی...
صادق را چند ماه بعد وهابیون در لاهور ترور کردند...
رایزن فرهنگی ایران بود
یک سال بعد هم آقا مرتضی رفت
آنها خودشان را اندازه ی لباس شهادت کرده بودند
من و تو چی؟
همسرت که حسینــی باشد
تــو را زُهِیــر خواهد کــرد
گفت:که چیه؟ هی جانباز جانباز شهیدشهید!
میخواستن نرن !
کسی مجبورشون نکرده بود که!
گفتم:چرا اتفاقا! مجبورشون میکرد!
گفت کی؟
گفتم :همونی که تو نداریش!
گفت:من ندارم ؟! چی رو ؟!
گفتم :غیرت
دیروز از هرچه بود گذشتیم، امروز از هرچه بودیم !
آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز!
دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود!
جبهه بوی ایمان می داد و اینجا ایمانمان بو میدهد!
آنجا بر درب اتاقمان مینوشتیم یا حسین (ع) فرماندهی از آن توست
اینجا مینویسیم بدون هماهنگی وارد نشوید!
الهی!
نصیرمان باش تا بصیر گردیم
بصیرمان کن تا از مسیر بر نگردیم
و آزادمان کن تا اسیر نگردیم...